|
احترام به آقاامام زمان(عج) در اولین روزهای پس از فتح خرمشهر پیکر 25 تن از شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر را به شیراز آورده بودند پس از اینکه جمعیت حزب الله بر اجساد مطهر این شهیدان نماز خواندند علمای شهر، مسئولیت تلقین شهدا را بر عهده گرفتند. هنگامیکه من به درون قبر یکی از این عزیزان رفتم و شروع به خواندن تلقین نمودم با صحنهای بس عجیب و تکان دهنده مواجه شدم، تا جائیکه تلقین را نیمه کاره رها کردم و از قبر بیرون آمدم، ماجرا از این قرار بود که هنگام قرائت نام مبارکه ائمه (ع) در تلقین، به محض اینکه به نام مبارک حضرت صاحب الزمان (عج) رسیدم، دیدم که شهید انگار زنده است، چشمانش باز شد و لبخندی زد. |
منبع :کتاب حدیث عشق |
چهارشنبه 27فروردین 82
رمز حرکت : یا امام رضا(ع)
محل کار : ارتفاعات 175شرهانی
از صبح تا ظهر پیکر هفت شهید کشف شد. بچه ها حساس شده اند. امام رضا (ع) که نام او رمز حرکت ماست امام هشتم است.حتما یک شهید دیگر کشف می شود. اما خبری نشد. خبر رسید امام جماعت مسجدامام جعفر صادق(ع) شهر العماره عراق نزدیک به 150 پیکر را آورده تحویل ما بدهد. موجی از شادی در بین بچه ها حاکم شد.سر قرار رفتیم . اجساد داخل یک کانتینر بود. یکی یکی آنها را پیاده کردیم ،اما همه اجساد عراقی بودند که خودمان کشف کرده بودیم وتحویل عراقی ها داده بودیم وآنها هم اجساد را مخفی کرده بودندو به خانواده ها نداده بودند . داشتیم دق می کردیم .اما اتفاقی افتاد که خستگی از تنم خارج شد . از بین آن همه اجساد عراقی ، پیکر مطهر یک شهید کشف شد.خیلی عجیب بود ؛ با هفت شهید کشف شده در صبح ، شد هشت شهید .
اما از آن جالبتر ، نوشته پشت لباس آن شهید بود : « یا معین الضعفا»
زائر امام رضا (ع)
شهید سیفالله قاسمی همانند دیگر رزمندگان و همهی مسلمانان علاقهی خاصی به مرقد مطهر امام رضا (ع) داشت. او با اینکه مشتاق زیارت بود، به لحاظ شرایط جنگ و ضرورت حضور فعال در جبهه نتوانست در طول مدت حضورش در جبهه به زیارت مشرف شود.
اما از آنجا که علاقهمندی دو طرفه بود، امام رضا (ع) او را طلبیده بود، چون جسد او را اشتباهاً به مشهد برده، در حرم نیز طواف داده بودند و بعد به اصفهان منتقل کردند.
درسال 1360 در بیمارستان ولیعصر (عج) پادگان اباذر در غرب کشور، مسئولیت پرستاری را داشتم. در نیمهشب یکی از شبهای جمعه آن روزهای سراسر افتخار، هنگامی که همهی کادر بیمارستان در حال استراحت بودند، ساعت 24 طبق برنامه میبایست داروی برخی از مجروحین را میدادم.
برای چند لحظه به بالکن بیمارستان رفتم، ناگهان شدید بوی عطر گلاب مشامم را معطر کرد که سریع یکی دیگر از پرستاران به نام خانم ثقفی را بیدار کرده، به آن مکان بردم.
فردا صبح ماجرای بوی عطر گلاب همهجا دهان به دهان روایت میشد. بالاخره مشخص شد بوی عطر مربوط به پیکر پاک 2 شهید درون کانتینر بود که عصر روز قبل از خط مقدم به بیمارستان آورده شده بودند.
جالب اینکه در آن پادگان نزدیک خط مقدم به دلیل وضعیت خاص در تخلیهی مجروحین، هیچکس فرصت انجام امور شخصی را پیدا نمیکرد چه رسد به گلاب زدن!
.jpg)

