سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از شدت عصبانیت دستانم می لرزید. 
صورتم سرخ شده بود. 
کاغذ را برداشتم. 
لرزش قلم بر روی کاغذ و نوشته‌ای تیره بر روی آن 
اعترافی از روی نادانی به سیدی بزرگوار 
به خانه رفتم 
خسته از سختیهای روزگار چشمانم را بستم 
در عالم رؤیا 
صدیقه طاهره را دیدم، زهرای اطهر(س) در مقابلم ایستاد. 
از مشکلاتم گفتم و سختیهای مجله سوره 
حضرت فرمودند: با فرزند من چه کار داری؟ 
و باز گلایه از سید مرتضی و حوزه هنری 
دوباره فرمودند: با فرزند من چه کار داری؟ 
و سومین بار ازخواب پریدم 
غمی بزرگ در دلم نشست، کاش زمین مرا می‌بلعید و زمان مرا به هزاران سال پیش‌تر پرت می‌کرد. 
مدتی بعد نامه‌ای به دستم رسید :«یوسف جان! دوستت دارم، هرجا می خواهی بروی برو،‌ هرکاری می خواهی انجام بده، ولی بدان برای من پارتی‌بازی شده است،‌ اجدادم هوایم را دارند» 
ساعتی بعد در مقابلش ایستادم. 
سید جان! پیش از رسیدن نامه خبر پارتی بازی‌ات راداشتم.

منبع: همسفر خورشید 
راوی: برادر یوسفعلی میر‌شکاک




تاریخ : چهارشنبه 89/7/28 | 5:55 عصر | نویسنده :
به نماز سید که نگاه می‌کردم، 
ملائک را می‌دیدم که در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند. 
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود. 
گفتم: «نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.» 
به چشمانم خیره شد. 
«مواظب باش! کسی که سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.» 

گفت و رفت. 
اما من مدتها در فکر ارتباط میان نماز و زندگی بودم. 
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» (1). بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود. 
1- از سخنان سید مرتضی آوینی



تاریخ : چهارشنبه 89/7/28 | 5:53 عصر | نویسنده :



تاریخ : دوشنبه 89/7/26 | 6:52 عصر | نویسنده :

هرچند وقت یکبار آقا اجازه حضور عروس و دامادهای جوان را برای جاری ساختن خطبه عقد از لبان مبارکشان صادر می کنند.کتاب "مطلع عشق" گزیده ای از رهنمودهای حضرت آیت الله سید علی خامنه ای به زوجهای جوان است که توسط "محمد جواد حاج علی اکبری" جمع آوری شده است.در ابتدای این کتاب خاطراتی شیرین

از این مجالس بیان شده که یکی از آنها در ذیل این گزارش می آید

 لحظات سخت انتظار رو به پایان است.انتظار شیرین جوانان مومن،عروس و دامادهای جوان ،با نزدیک شدن ورود رهبر و مقتدایشان در حال تعبیر شدن است

..
قبل از ورود رهبر شخص با صفایی جلوی جمع می ایستد با چند تذکر اعلام می کند که آقا وکیل عروس خانمها هستند و جناب آقای محمدی گلپایگانی ،از دامادها وکالت خواهند گرفت

عروسها از این موهبت الهی احساس کرامت و سرافرازی می کنند و زیر چشم به دامادها فخر میفروشند.

دامادها اندکی دلخور می شوند ولی بعد با توجه به اینکه اصل قضیه همان "انکحت"است که آقا می گوید، خودشان را آرام می کنند.به هر حال معلوم می شود از همین اول باید هوای خانمها را داشت

!همه چیز مهیاست ...و لحظاتی بعد...پرده کنار می رود و سیمای پر نور نائب مهدی با هاله ای زهرایی و لبخندی آسمانی بر جمع طلوع می کند

مطابق با شیوه این محافل ابتدا رهبر در جملاتی کوتاه و نغز چند نکته به رهروان جاده خوشبختی هدیه می دهند....بعد از بیان نکته ها، از یک یک عروس خانمها وکالت می گیرندواینجا دیگر کسی برای بله گفتن ناز نمی کند

بعد از چند نفر، آقا نام عروس دیگری را می خوانند و با ذکر مهریه و یادآوری شروط ، از او وکالت می خواهند...بر خلاف رویه دختر سکوت می کند.جمع در حیرتی سنگین فرو می رود.آقا اندکی درنگ می کنند :"اگر وکالت ندهید عبور می کنم..."

دختر در حالی که بغض گلویش را می فشرد لب باز می کند:"آقا جان شرط داره!"

تعجب حاضران بیشتر می شود."چه شرطی دخترم؟"

"
به شرط اینکه شما من و پدرم را در روز قیامت شفاعت کنید"

و کسی از کنار جلسه ادامه می دهد:"آقا !ایشان دختر سردار رشید اسلام شهید ... هستند"

جمع منقلب می شود .آقا متواضعانه پاسخ می دهند:"دخترم!پدر عزیز و  شهید شماست که باید از همه ما شفاعت کند!"

اشک از چشمان دختر سرازیر می شود و مجلس به یاد لاله های زهرایی حال و هوای دیگری می گیرد.

 

 




تاریخ : دوشنبه 89/7/26 | 6:31 عصر | نویسنده :

دوتا بچه یک غول را همراه خودشان آورده بودند و های های می خندیدند.

 گفتم : « این کیه ؟ » گفتند: « عراقی  »

گفتم : «چطوری اسیرش کردید»

گفتند : « از شب عملیات پنهان شده بوده تشنگی فشار آورده وبا لباس بسیجی ها ی خودمان آمده ایستگاه صلواتی شربت گرفته بعد پول داده بود.این طوری لو رفت.»

 




تاریخ : یکشنبه 89/7/25 | 8:12 عصر | نویسنده :