|
رسیدیم به جایی که دشمن سیم خاردار کشیده بود.
فرصت نبود که سیم خاردارها رو باز کنیم. مونده بودیم که چیکار کنیم .
یه لحظه احساس کردم اتفاقی افتاد. ن
گاه کردم دیدم یکی از رزمنده ها خودش رو انداخته روی سیم خاردار و بچه ها رو قسم میده که از روی بدنش رد بشن و برن جلو تا عملیات به تعویق نیفته. ب
چه ها با اصرار او رد شدند و گوشت و پوست این رزمنده ی دلاور به سیم خاردار دوخته شد
تاریخ : پنج شنبه 92/8/2 | 8:6 صبح | نویسنده :