|
به بهانه برگزاری کنگره 23 سردار و23000 شهید استانهای خراسان
پس پدر کی ز جبهه می آید
باز کودک ز مادرش پرسید
گفت مادر به کودکش که بهار
غنچه ها وشکوفه ها که رسید
باز کودک زمادرش پرسید
کی بهار وشکوفه می آیند
گفت مادر که هر زمان در بتغ
غنچه ها لب به خنده بگشایند
روز دیگر سراغ باغچه رفت
کودک ما به جست وجوی بهار
دید لب بسته است غنچه هنوز
برلب غنچه نیست بوی بهار
گفت ای غنچه های خوب چرا
لبتان را زخنده می بندید
زودتر بشکفید وباز شوید
آی گلها چرا نمی خندید ؟
گاه با غنچه ها سخن میگفت
گاه خواهش زغنچه ها میکرد
گاه گلبرگ غنچه ای را نرم
با سر انگشت خویش وا میکرد
قیصر امین پور
تاریخ : جمعه 88/8/8 | 7:5 عصر | نویسنده :