|
کاش ماهم ...!
حقوقش را گرفت وبه طرف صندوق کمک به جبهه رفت 1000 تومان از حقوق 1200 تومانیش را در صندوق انداخت وبقیه را در جیب گذاشت ورفت !
توی بازار دیدمش خرید میکرد شب که برگشت خانه دست خالی بود تعجب کردم وسراغ خریدهایش را گرفتم گفت :حتما اشتباه گرفتی من نبودم
زن همسایه چند بار آمد درب خانه از او تشکر کند واو خانه نبود !
رفته بودیم تشییع جنازه دست تو دست هم دنبال جمعیت بودیم وگریه کنان می خواندیم
رفیقان میروند نوبت به نوبت خدایا نوبتم کی خواهد آمد ؟
حال عجیبی داشت تمام راه را یکسره اشک ریخت با خودم گفتم کارش تمومه رفتنی شده
حسرت به دل گفتم خدایا نوبتم هرگز نیاید !
عصبانی شد وگفت اگه امیدی به شهادت نداری با من حرف نزن !
تلخ گفتم: شوخی کردم گفت شوخیش هم عیب داره !
دستم را گرفت تا بهشت رضا برد گفت :اگه تا مراسم تدفین شهید رفتی فکر شهادت یک لحظه هم رهات نمیکنه !