|
در زندان «الرشید» بغداد، یکی از برادران رزمنده که از ناحیهی پا به وسیلهی نارنجک مجروح شده بود، حالش وخیم شد و از محل آسیب دیدگی، چرک و خون بیرون میآمد. ایشان پس از 21 روز اسارت، بعد از اقامهی نماز صبح به درجهی رفیع شهادت نایل شد.
با شهادت وی، رایحهی عطری دلانگیز در فضای آسایشگاه پیچید. با استشمام بوی عطر، همه شروع کردیم به صلوات فرستادن. نگهبانان اردوگاه با شنیدن صدای صلوات سراسیمه وارد شدند. آنها فکر میکردند یکی از برادران، شیشهی عطر به داخل آسایشگاه آورده است، به همین خاطر تمام آنجا را بازرسی کردند.
وقتی چیزی پیدا نکردند، پرسیدند: «این بو از کجاست؟» و ما به آنها گفتیم که از وجود آن برادر شهید است! به جز یکی از نگهبانان، کسی حرف ما را باور نکرد. آن نگهبان بعدها به بچهها گفته بود که من میدانم منشأ آن رایحهی دلانگیز از کجا بود و به حقانیت راه شما نیز ایمان دارم.