سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعردخترشهیدباکری درمراسم عقدش 
عاقد دوباره‌ گفت‌: «وکیلم‌؟...» پدر نبود!
ای‌ کاش‌ در جهان‌ ره‌ و رسم‌ سفر نبود
گفتند: رفته‌ گل‌.... نه‌... گلی‌گم‌... دلش‌ گرفت‌
یعنی‌ که‌ از اجازة‌ بابا خبر نبود
"بیست و هشت " بهار منتظرش‌ بود و برنگشت‌
آن‌ فصل‌های‌ سرد که‌ بی‌ دردسر نبود
ای‌ کاش‌ نامه‌ یا خبری‌، عطر چفیه‌ای‌
رؤیای‌ دخترانة‌ او بیشتر نبود
عکس‌ پدر، مقابل‌ آیینه‌، شمعدان‌
آن‌ روز دور سفره‌، جز چشمِ ‌تر نبود
عاقد دوباره‌ گفت‌: وکیلم‌؟... دلش‌ شکست‌
یعنی‌ به‌ قاب‌ عکس‌ امیدی‌ دگر نبود
او گفت‌: با اجازة‌ بابا... بله‌... بله
مردی‌ که‌ غیر آینه‌ای شعله‌ور نبود!




تاریخ : جمعه 90/11/21 | 6:36 عصر | نویسنده :

 

نزدیک عملیات بود.
میدانستم دختر دار شده.
یک وز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون.
   
گفتم:
این چیه؟
گفت:
عکس دخترمه...
گفتم:
بده ببینمش.
گفت:
خودم هنــــوز ندیدمش.
گفتم:
چرا؟
گفت:
الان موقع عملیاتــــه.
میترسم مهــــــر پـــدر و فـــرزندی کار دستـــم بده.
باشه بعد.
نگاه دختر به پدر.jpg

 




تاریخ : سه شنبه 90/11/18 | 7:36 عصر | نویسنده :

سیجیان در سالهای دفاع مقدس، یک ویژگی اساسی داشتند. برای هر مشکلی بهترین و قابل دسترس ترین راه حل را پیدا می کردند و در مقابل حتی توقع تشکری هم نداشتند و برای رفع مشکل ها منتظر حکم و دستور هم نمی ماندند.

 این عکس هم یکی از همان موارد است. به جای این که منتظر نردبان مخصوص شوی، خودت یا علی بگو و بالای کانال را دید بزن. در مورد این عکس حرف دیگری نیست. 

ببینید و برای این همت بسیجی یا علی بگویید.




تاریخ : دوشنبه 90/11/3 | 4:31 عصر | نویسنده :