سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زهرا مریض بود ودکترها جوابش کرده بودندرفتم اتاق دیگر نمار بخوانم در حین نماز صدای آشنایی شنیدم با بچه ها حرف میزد همه حواسم در نماز به این بود که چه کسی در خانه است ؟مجبور شدم نمازم را بشکنم دیدم بچه ها گریه میکنند بچه های بزرگترم دستشان برزانو بود وگریه میکردند گفتند :بابا اینجا بود این سوهان را داد سمیه که به زهرا بدهد

راست میگفتند سوهان زعفرانی دستش بود ! زهرا آن را خورد وخوب شد وسمیه هم بعد از آن مریض نشد

شهیدان زنده اند الله اکبر




تاریخ : سه شنبه 88/10/22 | 6:39 عصر | نویسنده :