|
تیکه کلامش همان پیر زن بود؛ همانی که
نوشته بود بعضی شبها غذا نمی خورد
وپول تخم مرغ هایش را می دهدبه جبهه . این قدر
متاثر شده بود که اگر کسی
اهمال می کرددر مصرف اقلام یا اسرافی می شد، محاسبه
می کردکه این کار تو
یعنی چند شب غذا
نخوردن آن پیرزن؟!
********************
چند نفر از خانواده را آورد برای بازدید
از پل . توی جاده های کوهستانی که می
رفتند
مادرش به گریه افتاد. می گفت: «ما یک بار است که این راه را می آییم این قدر
سخت است .
خدا به داد شما برسد که هر روز می آییدو تازه کمرتان هم آسیب دیده . »
گفت : « این کمر دردها ارزشی ندارد .
الان که اسلام به ما نیاز دارد .
عوضش آن دنیا انشا الله استراحت می کنیم . »
ادامه دارد...
تاریخ : دوشنبه 88/9/9 | 6:47 عصر | نویسنده :