سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مروز دقیقاً نمی‌دانم روز دوم و یا سوم محرم است، بدن مجروحم حدود 200 (شاید کمتر) کیلومتر دور از وطن اسلامیم در یک کلبه روستائی در کنار جاده یکی از شهرهای عراق بر زمین افتاده است. همراهم صبح رادیو را روشن کرد برنامه کودک بود داشت برای امام حسین (ع) نوحه می‌خواند خیلی دلم گرفته است، شدیداً دلم می‌خواهد گریه کنم ولی صد حیف…

چند هفته است حمام نرفته‌ام بدنم خیلی کثیف است نه طهارت و نه پاکی، به همان ناپاکی روحم، اما دیشب خواب دیدم حمام رفته‌ام تمیز و پاک خیلی خوشحال بودم احتمالاً شاید چه می‌دانم شاید خداوند گناهانم را بخشیده باشد و شاید بالاتر قصد دارد از من راضی باشد و مرا پیش خود ببرد به هر حال احساس عجیبی دارم، در زندگی‌ام سعی کرده‌ام هیچ وقت وابستگی پیدا نکنم گرچه نتوانستم اما در همین چند لحظه خود را دارم برای دیدار او آماده می کنم. به هیچ چیز امیدی ندارم جز او تنها امیدم خدا تو هستی، هیچ سرمایه ای نیندوخته‌ام مرا چکار خواهی کرد، تو را به حق حسین (ع) تو را به مظلومیت علی اصغر…


به من رحم کن خدا، خدایا مرا ببخش، مرا پاک کن از این دنیا ببر، خدایا تو می‌دانی اگرچه گنه کار بودم، گرچه نافرمانی تو را کردم ولی خدایا تو بزرگ‌تر از آنی، تو مهربان‌تر از آنی که بخواهی تن مجروح را در آتش اندازی، خدایا از رفتنم ناراحت نیستم از چگونه رفتنم نیز ناراحت نیستم نگران مهمان نوازی تو هستم، چطور با من برخورد خواهی کرد خدا، مرا ببخش مرا ببخش خدا.

خداحافظ همگی شما




تاریخ : جمعه 92/8/17 | 5:57 عصر | نویسنده :