سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای همه دختراش که به سن تکلیف می رسیدن یه چادر می گرفت . یه چادر گل قرمزی هم برای من خریده بود و قرار بود اون روز سر سفره افطار بهم هدیه بده . قبل از افطار بهش گفتم : امروز تو مدرسه وقتی دوستم فهمید قراره برام چادر بخری بهم گفت : ما دیشب هیچی برای افطار نداشتیم، خوش به حال شما که چادر هم دارید هیچی نگفت و بلند شد رفت همه نشسته بودیم سر سفره و منتظر اذان بودیم که دیدم کاسه آش رو آورد داد به من و گفت : ببر برای دوستت گفتم : پس خودمون با چی افطار کنیم؟ گفت : با همونی که دوستت دیشب افطار کرد!

(شهیده کبری حسن زاده) 




تاریخ : سه شنبه 92/7/2 | 9:45 صبح | نویسنده :