سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سالها بود که افتخار آشنایی با شهید یاسینی را داشتم. از ابتدای آشنایی همواره رابطه ای دوستانه بین ما برقرار بود و از حال و روز هم با خبر بودیم . یکی دو ماهی بود که ایشان را ندیده بودم ، فرصتی پیش آمد تا خدمتشان برسم و عرض ادبی کنم . او در آن زمان ریاست ستاد نیروی هوایی را بر عهده داشت . با هماهنگی آجودان وارد دفتر ایشان شدم . پس از سلام و احوالپرسی خندید و گفت : 
- آقای حسنی ! چرا دیگه پیش ما نمیایی؟! 
- گفتم : تیمسار! موقعیت شغلی شما تغییر کرده . رئیس ستاد نیرو هستید و بالطبع مشغله کاری بسیاری دارید . نمی خواهم مزاحمتان بشوم . 
او که تا آن هنگام تبسم همیشگی را بر لب داشت ، چهره اش تغییر کرد و گفت :
- آقای حسنی ! اگر تصور می کنی که شما ستوان هستی و من سر تیپ ، سخت در اشتباهی ، زیرا این میز و مقام کوچکتر از آن است که بتواند فاصله ای بین ما ایجاد کند . مطمئن باش من همان یاسینی هستم که سالها قبل با او آشنا شدی . من همواره دست دوستانم را به گرمی می فشارم و به مراوده با آنان افتخار می کنم .
این شهید والامقام همواره در طول زندگی با برکتش با نفس اماره مبارزه می کرد . هرگز میز و مقام و امثالهم نتوانست او را بفریبد . آری مردان خدا اینگونه اند . اگر مسئولیتی را می پذیرد بر اساس تعهدی است که احساس می کنند . هدفشان تنها رضای خدا و خدمت به خلق خداست . طبیعی است که چنین انتظاری از آنها به دور از ذهن نبود . شهید یاسینی از جمله فرماندهان لایقی بود که همواره ادب و رفتار انسانی او از پست و مقام سازمانی اش بالاتر بود . این خصیصه خوب و والای آن عزیز خود به خود زیر دستان و آشنایان را به احترام وا می داشت ، قبل از آنکه درجه و مقام و منصبش آنان را وادار به احترام کند . 
منبع:کتاب انتخابی دیگر

راوی: ستوان حسین رضا حسنی 




تاریخ : دوشنبه 91/6/13 | 4:9 عصر | نویسنده :